تلاش برای حفظ کرامت و عزت طلبه

استاد حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر مهدوی راد، قرآن پژوه و مولف، استادیار دانشگاه تهران(پردیس قم) و مدیر کتابخانه‌های تخصصی علوم قرآن و ادبیات در حوزه علمیه قم از دانش‌آموختگان حوزه علمیه خراسان است. در این گفتگو با ایشان درباره سابقه آشنایی با صندوق قرض الحسنه مشهد در سالهای حضور در مشهد و از سابقه مراوادت علمی و فرهنگی با استاد الهی خراسانی به گفتگو نشستیم.

_ استاد ممنونیم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید. لطفا قدری در مورد آشنایی خودتان با صندوق قرض الحسنه و استاد الهی خراسانی بفرمایید. 

_ آقای الهی از جهات متعددی شخصیتش برای حوزویان مشهد قابل توجه است. همین کار صندوق قرض الحسنه یک کار خیلی مهمیست که آن زمان به ذهن ایشان آمده است.

خود من دو بار گمان می کنم از آنجا وام گرفته‌ام. و چون من از قدیم خیلی کتاب می گرفتم و کتاب داشتم … خیلی هم راحت بود وام گرفتن. چهار تا پنج تا کتاب را می بردیم به عنوان ودیعه می گذاشتیم و نمی دانم به قیمت خود کتابها یا کمتر یا بیشتر مبلغی می دادند. 

من اولین شهریه که در مشهد گرفتم سال 1348  ده تومان بود. 5 تومان شهریه آقای شاهرودی بود و 5 تومان شاید شهریه آقای حکیم بود که هر دو تا را دفتر آقای مصباح می دادند. در مدرسه آقای میلانی در خیابان تهران آقای میلانی شهریه جداگانه در حد 50 تومان به طلبه های مدرسه می‌داد. خوب در روزگاری که طلبه 10 تومان شهریه می گرفت، وام در حد 10 تومان، 15 تومان، 20 تومان وام می دادند. یعنی کتاب را ودیعه می گذاشتی و خیلی راحت وامی را که می‌خواستی میدادند. 

حالا نمی دانم همزمان یا او یا کمی بعدتر در کنار صندوق یک فروشگاه هم درست شد.

_ یعنی در شرایطی که 10 تومان شهریه می گرفتید چقدر وام می دادند؟

_ یادم نیست. گمان می کنم یک بار 20 تومان وام گرفتم.

اصل این کار مهم بود. اصل فکر مهم بود. استفاده کردن از سرمایه های اجتماعی و فرهنگی مهم بود. من البته آن زمان خیلی آقای الهی را نمی شناختم و بعدها آشنا شدم. توجه به کرامت و عزت و سعادت آخوند؛ خود این خیلی مهم است.

شما فکر کنید یک طلبه مجرد در مدرسه جعفریه زندگی می کند حالا فردا به 20 تا تک تومانی نیازدارد بدون اینکه عزتش لکه دار بشود خیلی قشنگ 5 تا کتاب از قفسه اش بر میدارد و با یک نخ می بندد و میبرد آنجا که متصدی هم آ شیخ بود، می گرفت و می گذاشتی قشنگ، اسم کتابها را می نوشتی، زیرش را امضا می کردی و او 20 تومان را جلو دستت می گذاشت و می رفتی. اینها خیلی اهمیت دارد.

من از ایشان شنیدم ایشان اول انقلاب آمده بودند و به همه مراجع یک طرح معیشتی داده بودند و متاسفانه کسی هم … یک وقتی ایشان خودش به من گفت که آقای مکارم گفته بودند اینها بعدا صدا در می آورد. گفتم کجا صدا در می آورد؟ شما صد ثغور بکنید. که اتفاقا الگو باشد برای دیگران و اتفاقا کار خرابی انجام نشود. 

الان برنامه‌ای یکی از آقایان در یکی از شهرهای ترک زیان دارد بیش از 30 سال است که باغ دارد، تولید دارد و طلبه تا آنجا هست و منتقل نشده است به قم، صبحانه، ناهار و شامش را با نهایت عزت می خورد و پول تو جیبی هم دارد و درسش را بدون دغدغه می خواند و هر کس آنجا می‌رود تا وقتی آنجاست درس می‌خواند چون دغدغه ندارد. 

اگر یک مرجعی میامد 5 تا 6 تا 7 تا کار تولیدی انجام می داد و این کار با پول مریدهاش می شد و نهایت صد ثغور می شد تا حیف و میل نشود، این چقدر خوب بود. شما ببینید تمام یا غریب به اتفاق مدارس در میان بازار است. این خیلی معنا دارد. دور و برشان هم همه وقف مدرسه است.

این نشریه حریم که آستانه منتشر می‌کند یک شماره در مورد حوزه کاشان بود. یک آخوندی مدیر مدرسه‌ای در کاشان، مصاحبه کرده بود که اگر مومنین موقوفات این مدرسه را یک دهم اجاره فعلی اش را بدهند، آن نیت واقف که 60 تا مجرد و 120 تا متاهل را مطابق زندگی معمولی مردم کاشان اداره بکند، الان اداره می شود. حالا شما فکرش را بکنید چقدر مشابه این داریم…

آقای خاموشی یک روز به من گفت: «ما 13000 پرونده داریم، اگر موقوفات را بتوانیم احیا کنیم و موقوفات در اختیار مردم است با مسالمت گرفته بشود و به دست متولی درست برسد، حوزه یک ریال نیاز به جای دیگر ندارد.» قطعا چندین برابر شهریه علما می شود. آنوقت است که شما به عنوان مدیر تشکیلات می‌توانید برنامه‌ریزی کنید. 

یک وقت یکی از علما به من می گفت: «یعنی چه این طلبه‌ها شهریه می‌گیرند و تبلیغ نمی روند!» گفتم: «برای اینکه شما قدرت ندارید، نیرو ندارید و برای اینکه برنامه ندارید! مگر یک پزشکی که انقدر حقوق می گیرد می تواند پزشکی نکند؟ مگر می تواند بیمارستان نرود؟ می گویند حقوق میگیری برو کار کن!»

اقای بهشتی اوایل انقلاب آمد مدرسه فیضیه به علما گفت این طلبه ها را هر زمان که شما صلاح میدانید ـ بگویید دو سال بعد از خارج، ده سال بعد خارج ـ دو سال بفرستید به مناطق محروم، حقوقشان را هم بدهید و زندگی شان را اداره بکنید تا بروند تجربه بیاموزند. من اول انقلاب 2 سال ارتش بودم، آن دو سال به اندازه کل زندگی برای من تجربه داشت و دارم از آن تجربه استفاده می کنم.

ارتش البته یک خصوصیاتی داشت، من همیشه میگفتم ارتش یعنی ایران کوچک. یعنی ما در پادگان 4000 نفر داشتیم که این افراد از کل ایران بودند، عرب، ترک و لر از همه مناطق بودند و من هم جوان بودم و با همه اینها تعامل داشتم. خوب متاسفانه الان وضع طلبگی را می بینیم؛ این وضع عجیب و غریب را شرح حال طلاب را می‌شنویم.

اینها توی ذهن ایشان بود، برای ساختن یک کرامت و جایگاه مطلوب برای طلاب … بالاخره باید حداقل زندگی برای طلبه فراهم باشد و آن چیزی که در ذهن آقای الهی بود این را شکل می داد که طلبه یک زندگی متوسط معقول معمول داشته باشد. واقعا ایشان ایده‌های خیلی خوبی داشت. 

مطالعه این مطالب را هم پیشنهاد می‌کنیم